وبلاگ همیشه جاوید مهدی موعود(عج)

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور حجت

وبلاگ همیشه جاوید مهدی موعود(عج)

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور حجت

One swallow doesn,t make a summer

با یک بهار نمی شود.

شگفت انگیز ترین رقص دختر و پسر !

دوستان عزیز سلام


عید مبعث مبارک!

        > > READ THE STORY BEFORE YOU WATCH THE
       > > VIDEO

این داستان را قبل از اینکه ویدئو را تماشا کنید بخونید(البته بنظر من  کلیک کنید  رو لینک ویدئو تا شما متن رو مطالعه می کنید دانلود شود).

        > >
        > > Here's their story ...

اینم داستانشان 

        > > In a Chinese modern dance competition on TV, one very
        > > unique couple won one of the top prizes.
 
در چین در مسابقه یک رقص مدرن در تلویزیون یک زوج خیلی استثنایی  برنده  یک جایزهء نابی شدند.
       > >
        > > The lady, in her 30's, was a
        > > dancer who had trained since she was a little girl.
        > > Later in life, she lost her entire left arm in an accident
        > > and fell into a state of depression for a few years.
        > >
خانم 30 ساله یک رقاصه ای  بود که از بچگی  رقص را یاد گرفته بود سپس او بازوی چپش را بطور کامل در یک تصادف از دست داده بود و در سالهای اخیر دچار  نوعی افسردگی  شده بود.

        > > Someone then asked her to coach a
        > > Children's dancing group.
 کسیکه بعدا  ازش تقاضای آموزش گروه رقص بچه ها را می دادند

        > > From that point on, she realized that
        > > she could not forget dancing.
از اون موقع  او پی برد که رقص را نتونسته فراموش کنه.

        > > She still loved to dance and wanted
        > > to dance again. So, she started to do some of her old
        > > routines, but having lost her arm, she had also lost her
        > > balance.
او هنوز رقص را دوست داشته و می خواست دوباره برقصد. بنابراین   او به انجام بعضی   روشهای قدیمی اش شروع کرداما   در عدم وجود بازویش او قادر به  حفظ تعادلش نبود.

        > > It took a while before she could
        > > even make simple turns and spins without falling.
اون مدتی طول کشید  قبل از اینکه  حتی او بتونه ساده ترین  چرخش و .... را بدون افتادن انجام بده.

        > >  Then she heard of a man in his 20s who had lost a leg
        > > in an  accident.

 سپس او شنید که یک مرد 20 ساله هم در یک  حادثه  یکی از پاهایش را از دست داده است.

        > > He had also fallen into the
        > > usual denial, depression, and anger type of emotional roller
        > > coaster.
همچنین او افتاده بود به انکار-خشم  و پذیرش 

        > > But she determined to find him and
        > > persuade him to dance  with her.
        > >
اما دختر تصمیم گرفت   او را پیدا کنه و تشویق کنه به رقصیدن با اون.
       >
   
  
        > > He had never danced, and to
        > > "dance with one leg .... are you  joking with
        > > me?  No way!"
        > >او تا حالا نرقصیده بود  حالا رقص با یک پا ..........آیا با من شوخی می کنی؟!   به هیچ وجه
        > >
        > >
        > > But, she didn't give up, and
        > > he reluctantly agreed thinking, "I have nothing else to
        > > do anyway."
 اما  او دست بردار نبود و پسر با بی میلی  قبول کرد , مثل اینکه چارهء دیگری ندارم.

        > > She started to teach him dancing 101. The two broke up
        > > a  few times because he had no concept of using
        > > muscle, how to control his body,  and knew none
        > > of the basic things about dancing.
دختر شروع کرد به یاد دادن رقص 101 به پسر . هر دو  گهگداری هم استراحت می کردند  زیرا پسر که   نمی تونست از عضلاتش استفاده کنه   چطور می تونست بدنش رو کنترل کنه   مضاف بر اینکه هیچ چیز پایه ای در مورد رقص نمی دو نست.

When she became
        > > frustrated  and lost patience with him, he would walk
        > > out. Eventually, they came back together and started
        > > training seriously.
درست زمانیکه دختر  نا کام ماند و حوصله اش  با او سر می رفت  ,او راه افتاد.  حقیقتا , آنهابا هم برگشتند و بطو جدی آموزش را شروع کردند.

        > > They hired a choreographer to
        > > design routines for them.
 She would fly high (held by
        > > him) with both arms (a sleeve for an arm) flying  in
        > > the air

آنها یک طراح رقص (شخصی که حرکات رقص رو تنظیم و طراحی می کنه) استخدام کردند تا برنامه (روتین) آنها را طراحی کنه ... (برنامه شون به این ترتیب بود که) دختر خود را به سمت بالا می کشید (به بالا پرواز می کرد - در حالیکه پسر او را گرفته بود) و هر دو دوستش نیز به سمت بالا بود (یا حداقل آستینش بجای دست)


        > > He could bend horizontally supported
        > > by one leg with her leaning on him, etc.
  او تونست بطور افقی خم بشه و ساپورت بشه با یک پا با تکیه  دختر و غیره.

 In the
        > > competition, as you will see, they dance beautifully
        > > and  they legitimately won the
        > > competition."
در مسابقه همانطوریکه می بینید آنها قشنگ  رقصیدند و مسابقه را بطور قانونی بردند.

love is


Love is the soul of hearts
عشق روح قلب هاست
love is
عشق
the meaning of peotry
معنای شعر است
the inspration of dreams
الهام رویاهاست
the passion of dance
هیجان رقص است
the music of songs
موسیقی آوازهاست
love is
عشق
the spirit of souls
شور و شوق روح است
the emotion of hearts
احساس قلب است
love is
عشق
peotry of dreams
شعر رویاهاست
the dance of songs
رقص آوازهاست
soul of heart and the
و روح قلب هاست
how you are
آیا می دانی که
the deepest meaning in my life
عمیق ترین معنای زندگی منی
please always know
خواهش می کنم همیشه بدان
that i love you
که دوستت دارم
more than any things else in this world

بیشتر از هر چیز دیگری در این دنیا

اهنگ احسان خواجه امیری با ترجمه ی انگیلیسی

میشه خدا رو حس کرد تو لحظه های ساده

We can feel the God, in very simple moments

تو اضطراب عشق و گناه بی اراده

In the loves anxiety and the undesired sin

بی عشق عمر آدم بی اعتقاد میره

Man’s life will go for nothing without love

هفتاد سال عبادت، یک شب به باد میره، یک شب به باد میره

And 70 years of praying will be lost just in one night, just in one night

وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره

When all is set and done for love

کاری نداره زوده، یا حتی خیلی دیره

It doesn’t care whether it’s soon or it’s too late

ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه

I was afraid of Love, while I was so in love than ever

هرچی محال می شد، با عشق داره میشه،

Whatever was impossible is getting possible with love

انگار داره میشه

Sounds like it’s getting possible

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبست

When you’re not in Love, even God is a stranger

از لحظه های حوا، هوا میمونه و بس

And the man’s life is fruitless

نترس اگه دل تو از خواب کهنه پاشه

Don’t be afraid if your heart wakes up from an old dream

شاید خدا قصتو از نو نوشته باشه، از نو نوشته باشه

My be God has written your story from the beginning

وقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره

When all is set and done for love

کاری نداره زوده، یا حتی خیلی دیره

It doesn’t care whether it’s soon or it’s too late

ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه

I was afraid of Love, while I was so in love than ever

هرچی محال می شد، با عشق داره میشه،

Whatever was impossible is getting possible with love

انگار داره میشه

Sounds like it’s getting possible

داستان انگیلیسی همراه با ترجمه فارسی که کاره خودمه

I was walking down the street when I was accosted by a particularly dirty and shabby-looking homeless woman who asked me for a couple of dollars for dinner.

در حال قدم زدن در خیابان بودم که با خانمی نسبتا کثیف و کهنه پوشی که شبیه زنان بی خانه بود روبرو شدم که از من 2 دلار برای تهیه ناهار درخواست کرد.

I took out my wallet, got out ten dollars and asked, 'If I give you this money, will you buy wine with it instead of dinner?'

من کیف پولم را در آوردم و 10 دلار برداشتم و ازش پرسیدم اگر من این پول را بهت بدم تو مشروب بجای شام می خری؟!

'No, I had to stop drinking years ago' , the homeless woman told me.

نه,من نوشیدن مشروب را سالها پیش ترک کردم,زن بی خانه به من گفت.

'Will you use it to go shopping instead of buying food?' I asked.

ازش پرسیدم آیا از این پول برای خرید بجای غذا استفاده می کنی؟

'No, I don't waste time shopping,' the homeless woman said. 'I need to spend all my time trying to stay alive.'

زن بی خانه گفت:نه, من وقتم را یرای خرید صرف نمی کنم من همه وقتم را تلاش برای زنده ماندن نیاز دارم.

'Will you spend this on a beauty salon instead of food?' I asked.

من پرسیدم :آیا تو این پول را بجای غذا برای سالن زیبایی صرف می کنی؟

'Are you NUTS!' replied the homeless woman. I haven't had my hair done in 20 years!'

 تو خلی!زن بی خانه جواب داد.من موهایم را طی 20 سال شانه نکردم!


'Well, I said, 'I'm not going to give you the money. Instead, I'm going to take you out for dinner with my husband and me tonight.'

 گفتم , خوب ,من این پول را بهت نمیدم در عوض تو رو به خانه ام برای صرف شام با من و همسرم می برم.

The homeless Woman was shocked. 'Won't your husband be furious with you for doing that? I know I'm dirty, and I probably smell pretty disgusting.'

زن بی خانه شوکه شد .همسرت برای این کارت تعصب و غیرت نشان نمی دهد؟من می دانم من کثیفم و احتمالا یک کمی  هم بوی منزجر کننده دارم.

I said, 'That's okay. It's important for him to see what a woman looks like after she has given up shopping, hair appointments, and wine.'  

گفتم:آن درست است . برای او مهم است دیدن زنی شبیه خودش بعد اینکه خرید و شانه کردن مو و مشروب را ترک کرده است!